چـهـار حـرفـی

تبلیغاتــــ advertising

آخرین مطالب سایت چـهـار حـرفـی


سپاهان درب
برج میلاد در خطر«کج شدن» و فروریختن
نگاهی متفاوت به ماجرای سلفی در بهارستان
ادعای عجیب بازیگر زن درباره فساد در سینما


یه دوست ... کسی که قلبش مثل آینه پاکه ... کسی که اگه مدت ها نبینیش و ازش ناراحت باشی، بازم تهِ تهِ قلبت دلت واسه دیدنش پَر میزنه ... که بودنش از ملزوماتِ زندگیته ... واسه شاد بودن ... واسه آروم بودن ... و واسه خیلی چیزای دیگه ...

حالا این دوست آسمونی شده ... مبارکت باشه عزیزم :)

+ عکس :  هدیه ی من به سارا بابت چادری شدنش :)


+ کپی؟! اشکال نداره :)

خرید بک لینک



بابات کت و شلواری که خیلی بهش بیادُ پوشیده باشه و انگشتری که واسش انتخاب کردیُ دستش کنه و باهاش ژست بگیره ...  تو هم کلِ شبُ در حال قربون صدقه رفتنش باشی ... انقدر بگی و بگی که صدای مامان بزرگت دربیاد که : بسه دیگه دختر، پسرمو چشم میزنی ... بابات سرشو بندازه پایین و ریز ریز بخنده ... تو هم ساکت شی اما دلت واسه همون سری که پایین انداخته غنج بره ... انقدری که دلت بخواد بپری بغلش و همین امشب بزنی بیرون و یه شاخه گل خوشگل واسش بخری ... امشب بیشتر از هر وقت دیگه ای از داشتن بابام خوشحال بودم ... شُکرت خدا ...

+ یادم رفت ازش عکس بگیرم. بعدش هر چی اصرار کردم پاشو یه عکس با شاخه گل  بنداز که بذارم اینجا گفت خسته م :(


+ کپی؟! اشکال نداره :)

خرید بک لینک



یه آدمی هم هست، دیروز تو خیابون دوچرخه سواری میکرده، میخواسته از خیابون رد شه، یه ماشین جلوش ترمز میکنه، بعد هِی این تعارف میکنه و هِی راننده ماشینه ، دوباره هِی این هِی رانندهه و چند باره هِی این هِی رانندهه ...

و خلاصه در آنِ واحد هر دو حرکت میکنن و  بووووفففففف ... ماشین محکم میخوره بهش و پرت میشه رو زمین! و این آدم تا چند دقیقه اصلا نمیتونسته از جاش بلند شه! نه واسه تصادفا ! از شدت خنده :| رانندهه از اون طرف ریسه رفته و اینم از این طرف :| دستش هم کلا کبود و سیاه شده ولی همچنان میخند :|

+ دوستمه :/


+ کپی؟! اشکال نداره :)

خرید بک لینک



قبلا به این نتیجه رسیده بودم که آدم های دنیای حقیقی رو نباید وارد دنیای مجازی کرد ... مدتیه دارم به نتیجه ی دیگه ای هم فکر میکنم ... عدم حضور آدمای مجازی تو دنیای حقیقی ... شاید بهش رسیدم ... 

+ دلیل خیلی بخصوصی نداره ...  کلی عرض کردم.

++  قسمتی از متن اصلاح شد.


+ کپی؟! اشکال نداره :)

خرید بک لینک


یکی از دوستان وبلاگی، قبل تر ها مطلبی رو گذاشتن که به دلم نشست. نگهش داشتم تا با اجازه شون اینجا بنویسم. اما هرچی دنبال منبعش گشتم پیداش نکردم. به نظرم ایشون اینجا رو میخوندن ... گفته بودن : 
موقعی که به معصومین سلام میدین، فکر نکنین شما ادب به خرج دادین و اول سلام دادین. از سنت های ائمه و شخص پیامبر اکرم بوده که توی سلام کردن کسی ازشون پیشی نگرفته و نخواهد گرفت. این شمایین که دارین جواب سلامشونُ میدین. 
+ ادب مقابل همشون شرمنده ست ...
+ ب.ن : منبعش یافت شد. ذاهب :)
+ فاطمه اگه هستی یه اعلام حضوری بفرما :)

+ کپی؟! اشکال نداره :)

- طب سنتی : وقتی بچه به دنیا میاد، قبل از هر چیزی به کامش عسل بزنین!

+ طب جدید : اگه تا دو سالگی به بچه عسل بدین می میره :|

- طب سنتی : شیر دادن به نوزاد سه روز اولِ تولد، باعث ابتلا به خیلی از بیماری ها میشه!

+ طب جدید : شیر سه روز اول برای نوزاد مفیدترینه :|


این همه تناقض :/

کم نیست از این موارد ...

+  فکر میکنم اشتباه برداشت شده بود. منظور " علمِ طب سنتیه " نه تجویز قدیمیا ...



عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری، وَلا اَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوی


دیده را فایده آن است که دلبر بیند

گر نباشد چه بود فایده بینایی را؟



اثبات وجود خدا، اثبات غدیر، علل عرضی و طولی، اثبات ضرورت معاد و ...

چرا باید اکثر مباحث کتابای معارف  حالت دفاعی داشته باشه؟ غیر از مطالب دیگه ش که به این صورت نیست و البته باز هم نگارش خوبی نداره، این مسائل باید واسه یه آدم مسلمون گفته شه؟ جنبه ی آموزشی و تربیتی کو پس؟ کجای زندگیمون باید استفاده شه؟ تو عمرم فقط دو بار واسه امتحان گریه کردم! دو بارشم واسه ترم معارف بود! عذاب میکشم با خوندنش! بهم بگن بشین پنج ساعت بکوب زیست بخون و تست بزن اما نیم ساعت معارف نخون! نمیدونم این نحوه ی تالیف و نگارش کتاب تونسته تاثیر چندانی رو آدما بذاره یا نه! منکه تقریبا ندیدم ...

به نظرم این شیوه ی آموزش نتیجه ی عکس میده ... معارفُ نباید دبیر معارف تدریس کنه! زمانی که دبیر فیزیک، شیمی و ... حین تدریس چنتا نکته هم از دین بگن، دبیر معارفم فقط بیاد به عنوان یه آدم دیندار خوش اخلاق و با محبت باشه ... اون وقته که تاثیرشُ میشه دید ... اما افسوس ...



هیچ چیز به اندازه ی یک کوه، شبیه پدر نیست ...

این تصویرو تو وب قبلیم گذاشته بودم ... امشب دوباره بهش برخوردم و دلم هوایی شد ... زود گذشت. خیلی زود ...  زمانی که این عکسو میگرفتم فک نمیکردم روزی انقد دلتنگ شم ... حالا ، اینجا، من، یه آدمی که مدت زیادیه انتظار رفتن به چنین جایی رو میکشه اما دریغ ... 

+ عجب از این عقل باژگونه، که ما را در جستجوی شهدا، به قبرستان ها می کشاند ... " شهید آوینی "

+ عکس : شلمچه، اسفند 1391




صفحات سایت
i> http://pnuna.avaxblog.com/
  • http://wp-theme.avaxblog.com/
  • http://niushaschool.avaxblog.com/
  • http://miiniikatahamii.avaxblog.com/
  • http://sheydaw-amirhoseiwn.avaxblog.com/
  • http://akhbar-irani.avaxblog.com/
  • http://tanzimekhanevadeh.avaxblog.com/